!! سوخته دل !!
کفشهایم کو ؟؟ چه کسی بود صدا زد سهراب؟! آشنا بود صدا ، مثل هوا بود با تن برگ..... باید امشب بروم !! باید امشب چمدانی را.... که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم..!! و به سمتی بروم........... که درختان حماسی پیداست !! رو به آن وسعت بی واژه ، که همواره مرا میخواند!! یک نفر باز صدا زد ، سهراب!! کفشهایم کو ؟؟
Power By:
LoxBlog.Com |